هو الحق
و فاطمیه ای که گذشت ....
دیگران شاید بگویند ( که حتما هم می گویند) ما همیشه در حال روضه و عزاداری هستیم و گریه .... بی خبر از آنکه بدانند ما رزق خود را از همین سیاه پوشی ها می گیریم.
و فاطمیه ای که گذشت ....
میان روضه ها به این فکر می کردم که اگر مادر حرم داشت، تا به حال چه بی حرمتی ها که نمی شد به ایشان (البته می دانم ما نمرده ایم) ..... چه جسارت ها..... وقتی که زینب هنوز هم طعم اسارت می چشد، به سبب همان حقد و کینه ها* که همیشه به فرزندان علی و آل محمد دارند .... و بمیرند از این حسادت ها و حقد ها و کینه ها....
و فاطمیه ای که گذشت ....
امسال اولین سالی بود که تنها برای خود مادر گریستم.... خود خود مادر
و فاطمیه ای که گذشت ....
عجیب خو گرفته ام با روسری و مشکی اش،دل نمی کند، دل از رنگ مشکی اش
و فاطمیه ای که گذشت ....
باز هم گمنام ها آمدند و اتمام حجت اند با مردم فریب خورده ی این زمان.... ای دریغ از تنهایی های بی امان
و عید ....